ناگهان انفجار مهیبی در هوا پیما رخ داد.
صدای نامفهوم و هراسناک خلبان به گوش می رسید:
...هیچی ندارم...هیچی ندارم...
برج مراقبت:چطور هیچی نداری؟!چهارتا موتور داری!
صدا این بار نا مفهوم تر بود...
هیچی ندارم ...چراغ های باند رو روشن کنید!
یکباره برق هواپیما قطع شد...ارتفاع هر لحظه کم و کم تر می شد.
عقربه نشان دهنده ها به سمت صفر در حرکت بود.
زمان به سرعت می گذشت و هوا پیما همچون قطعه سنگی در حال سقوط بود...
((فکوری)) با چراغ قوه جیبی لحظه ای به نشان دهنده ها و به ملخ های هواپیما که هر آن از دور سرعتش کاسته می شد نگاهی کرد و سپس آرام گفت : ((همه چیزتمام شد!امیدی نیست!به خدا توکل کنید...))
وسپس آرام و مطمئن در کنار دیگر همرزمانش نشست و قرآن کوچک جیبی اش را باز کرد...


شهید

سرتیپ جواد فکوری

در ادامه مطلب همراه ما باشد با گزارش عملیات فوق العاده (از لحاظ فنی یکی از پیچیده ترین عملیات‌های هوایی جهان به شمار می‌رود) و زندگی نامه  این شهید بزرگوار.....





برچسب ها : شهید سرتیپ جواد فکوری, شهیدان ایان, ایرانیان,